ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۸ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش‌داشته‌اند.ــ

بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند
نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده‌گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاده‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

 

قطعه ای از شعر وطن نوشته لنگستن هیوز و ترجمه ی زیبای احمد شاملو

 

 

۰ نظر ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۱:۲۱
ذهن خالی

 


 

1))

وزیدن گرفت نسیمی شرجی

تب داغ شب را

و امید روییدن

سار بر صنوبران

علف ها بر زمین

و من در پوست خود

نمی گنجم 

مژده می دهد دل

باز لبخندی خواهد شکفت

بر اندوه ماه

و ژیبا خواهد شد

در چشم های خورشید

نسیمی خنک

بر پوست داغ تنم

خاطره ی نفس هایت

در داغ ترین شب

هنوز زخم است روحم

و جای دندان هایت خونین

نسیمی میوزد

عطر تو میپیچد در اتاق

تکرار میکند ساعت

تیک تاک را

به همراهی لبانم

که تکرار می کنند نام تو را

...

 

 

نام ام را بخوان

پاسخی خواهم داد

آرام جانت

..

 

 

دوست ترم بدار

دوست تر

.

چشم در راهم

چشم در راه

 

 

 

 

 

2 ))

 

آهسته و پیوسته
میبوسمت
چونان که لبانم به سجده اند
درگاه عشق را
و تو
در سکوت خویش
سر میکشی جام این معجزه را
...
برای مستی یک عمر کافیست
خاطره ی حظ چشمانت را
وقتی بی دفاع
درمیان بوسه هایم 
لذت را صعود میکردی
..
و من هنوز مست آن لحظه ام
سقوط لبانت
بر دامنه ی تب دار گونه ام
تا ...

لب های لرزان و هراسانم
.
دست ها در پی کبوتران ترسان
کبوتران در جستجوی قفس 


چه شیرین دلهره ای 
در جان عاشقمان افکنده بود
.
.
.
همان یک روز ویرانم کرد
در خرابات چشمانت
 

 

 

+قدیم های پر از توهم و رویا

۰ نظر ۰۷ دی ۹۸ ، ۰۸:۴۷
ذهن خالی

 

what's up 

 

 

موارد زیادی پیش میاد که با افرادی از دوستان و همکاران و خانواده سعی میکنند که با تحریک احساسات ما عصبانی مون کنند .

به نظرم بجای رفتار واکنشی بهتره اول کمی مکث کنیم و یادمون بیاد که اگر مقابله به مثل کنیم دقیقا کاری را کردیم که او میخواد یعنی عصبی کردن ما تا از این طریق کنترل مون کنه و به چیزی که مد نظرش هست برسه و این اصلا عاقلانه نیست  .

و در مرحله ی دوم با آرامش توی چشمهای طرف نگاه کنیم و صریح و بدون حاشیه رفتن بپرسیم :

چیزی شده ؟! 

یا عبارتی مشابه تا فرد را خلع سلاح کنیم .

بدترین کار برخورد با سردی هست . همدلانه و بالغانه بپرسیم چیزی شده ؟ !

 

یکبار برای همیشه میفهمه که نمی تونه اینجوری خون شما را به جوش بیاره .

و حالا این شما هستید که دارید اوضاع را کنترل می کنید !

 

+بدترین تجارب من مربوط به زمان هایی بوده که بجای رفتار کنشی رفتار واکنشی داشتم . 

یعنی اجازه دادم طرف مقابل تعیین کنه که چطور عمل کنم !

 

۱ نظر ۰۳ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۷
ذهن خالی

 

ما معمولا دوست داریم خبرهایی را بشنویم که اطلاعات قبلی ما را تایید کند .

یعنی هم دیگران از این ضعف سواستفاده میکنن و خبرهای تحریف شده را که مهر تاییدی بر اطلاعات قبلی ماست تحویل مون می دن و هم خودمون موقع شنیدن و خوندن خبرها اونها را فیلتر و تحریف میکنیم .
فکر کنم اوضاع ما ایرانی ها یکم وخیم باشه توی این موضوع !


کامنت های زیر پست های تحلیلی توییتر و کانال های تلگرامی و ... شاهد خوبی بر این مدعاست .

طرف از دید جامعه شناسی یا روانشناسی موضوعی را تحلیل کرده . خیلی منظم و واضح در بندهای مختلف مسئله را باز کرده .
بین اونهمه کامنت یک نفر هم موضوع را بطور جامع و کامل ندیده . هر کس یک بند را دیده وحمله به نویسنده ...
میدونید کجاش جالبه ؟
اینکه کلا ملت پرمدعایی هم هستیم !

و البته عجول و عصبانی و احساساتی و ...

شدیدا علاقمند به نوشتن بدوبیراه و لیچار به نویسنده اونم از نوع ...

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۱
ذهن خالی

 

 

 

باران معشوقه ی من است / نزار قبانی 

 

دوباره باران گرفت
باران معشوقه‌ی من است
به پیش بازش در مهتابی می‌ایستم
می‌گذارم صورتم را و
لباسهایم را بشوید
اسفنج وار
باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس
باران یعنی تو برمی‌گردی
شعر بر می‌گردد
پاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توست
پاییز یعنی مو و لبان تو
دست‌کش ها و بارانی تو

و عطر هندی‌ات که صد پاره‌ام می‌کند
باران‌، ترانه‌ای بکر و وحشی ست
رپ رپه‌ی طبل‌های آفریقایی ست
زلزله وار می‌لرزاندم!
رگباری از نیزه‌ی سرخ پوستان است
عشق در موسیقی باران دگرگون می‌شود
بدل می‌شود به یک سنجاب
به نریانی عرب یا پلیکان غوطه ور در مهتاب!
چندان که آسمان سقفی از پنبه های خاکستری ابر می‌شود
و باران زمزمه می‌کند
من چون گوزنی به دشت می‌زنم
دنبال عطر علف
و عطر تو که با تابستان از این جا کوچیده!

 

 

+اما امروز باران معشوق همه ی ایران است .

کاش ببارد قبل از خفگی همه ی مردمانش ...

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۱۷:۰۱
ذهن خالی

گاهی به سیاق گذشته احساساتی میشم و دلم میخواد حس درونی خودم را بگم یا بنویسم .

مواردی به ندای دل گوش میدم و مینویسم . بعد قبل از خواندن مخاطبان غیر فعالش میکنم .

 

اما اغلب به بازگویی با خودم اکتفا میکنم . 

سرکوب احساسات نه اما کنترل کردن و مدیریت را قبول دارم .

 

گفتن حرف هایی که شنونده ای نداره بیفایده است . اتلاف احساس و حرام کردن واژگانه .

خیلی وقته دیگه قدم اول را من برنمی دارم ...

 

 

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۱۵:۴۰
ذهن خالی

 

 

استفاده از خشونت تحت عنوان دفاع از خود امری خطرناک است. اولاً: به فراموشی هدف اصلی منتهی می شود. ثانیاً: هیچ مسئله ای را حل نخواهد کرد و بر زنجیره خشونت خواهد افزود.

مارتین لوتر کینگ:

✅«افراد زیادی هستند که صادقانه مسئله دفاع از خود را مطرح می کنند....سازماندهی جنبش بر مبنای اندیشه دفاع از خود، امری خطرناک است. میان خشونت به منظور دفاع از خود و خشونت مهاجمانه مرزی بسیار باریک و شکننده وجود دارد. اگر خشونت را به عنوان حتی وسیله ای برای دفاع از خویش بپذیریم، آن گاه این خطر جدی وجود خواهد داشت که هدف و مبارزه اصلی، به هنگام غلبه احساس، تحت عنوان دفاع از خود فراموش شود...خشونت، حتی به شکل دفاع از خود، بیش از آنکه مسئله ای را حل کند بر مسائل خواهد افزود. فقط پرهیز از نفرت و کشتار است که می تواند به زنجیره خشونت در دنیا پایان دهد و ما را به سوی جامعه ای که انسان ها بدون احساس ترس در آن قادر به زیستن با یکدیگر هستند راه بَرَد.»(مارتین لوتر کینگ، ابوبی، اکتبر ۱۹۶۶).
 


@sahaja_yoga

۱ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۶
ذهن خالی





فردیت باختگی ( deindividuation) و رفتار جمع

لوبون در کتاب خود به نام جماعت می نویسد: جماعت همیشه از نظر عقلی در سطحی پایین تر از یک آدم منفرد قرار دارد ... فرد در داخل جماعت ، آدمی است متلون، زود باور، و کم تحمل که خشونت و درنده خویی موجودات ابتدایی را داراست... و اعمالش زیر نفوذ نخاع شوکی است. لوبون معتقد بود که رفتارهای پرخاشگرانه و غیر اخلاقی دسته اوباش از راه واگیری در یک جماعت رسوخ می کند و حس اخلاقی و خویشتنداری را درهم می شکند. این خود سبب می شود که جماعت به اعمال مخربی دست بزند که هیچ فرد منفردی مرتکب آنها نمی شود.
امروزه این نظریه لوبون به صورت مفهوم فردیت باختگی ارائه شده است. مفهومی که نخستین بار به وسیلة فستینگر، پپیت.ن، و نیوکام در سال 1952 ارائه شده و زیمباردو و دینر در سال 1980 و 1979 آن را گسترش دادند. بر طبق نظریة آنان برخی شرایطی که غالبا بر گروه ها حکمفرماست می تواند به حالت روانی فردیت باختگی در افراد منجر شود. این حالت سبب می شود رفتارهای ناگهانی و دیگر شرایط عاطفی و شناختی که ویژة یک جماعت لجام گسیخته است، با محظورات و موانع کمتری رو به رو شود.


 

۰ نظر ۰۱ دی ۹۸ ، ۱۳:۰۸
ذهن خالی