ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لحظه» ثبت شده است

 

 

امروز داشتم فکر میکردم شاید دیگه نتونم ...

 

جلوی آینه بایستم و تارهای موهای سیاه ام رو ببینم .

 

پس خوب به اونها نگاه کردم ...

 

اومدم توی پذیرایی و به خودم گفتم شاید دیگه نتونم زانو هام را بالا بیارم .

پس شروع کردم به ورزش زانو ...

 

چای دم کردم . عطرش رو به درون کشیدم .

شاید دیگه نتونم چای دم کنم 

یا حتی عطر خوب بهارنارنج رو به درونم فرو بدم .

یا حتی اصلا شاید نتونم چای بنوشم ...

 

 

 

+به کارهایی که قبلا . مثلا 10 سال پیش یا بیشتر میتونستم انجام بدم و حالا نمیتونم فکر کردم .

به جوانی و شادابی و سلامت و بی خیالی

به خیلی چیزها ...

 

++بنویسم شاید دیگه نتونم ببینم یا تایپ کنم ...

 

 

- خبر خودکشی سریالی رزیدنت ها بدجور من رو ریخت به هم . 

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۱۱
ذهن خالی

 

در لحظه که باید باشیم نیستیم .

لحظه بعد روی اون لحظه که نبودیم زوم میکنیم و ای کاش ای کاش سر میدیم .

این یک دور تسلسل در زندگی اغلب ماست .

هر لحظه در حسرت لحظه قبل هستیم .

 

نه میشه گذشته رو از اول نوشت و نه آینده رو کنترل کرد .

تنها راه حضور حداکثری و حتی المقدور کامل در لحظه است . لحظه ها به تنهایی کامل و بی نقص هستند اما اگر خیلی درگیر زمان هستید لحظه ها رو المان های زمان فرض کنید . المان هایی که خود به تنهایی زمان هستند .

مثل قطره و دریا ...

+

Carpe diem

۳ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۴۷
ذهن خالی

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در میاید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادرک؛ فضا؛ رنگ؛ صدا؛ پنجره؛ گل؛ نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار؛ از پشه؛ از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم


سهراب سپهری


+در پی چگونگی بودن ها نباشیم و بجای او در شگفتی_ بودن ها یعنی بودن صرف اونها غرق بشیم و نه در روزمرگی ها چونان که لحظه و هستی خودمان را فراموش کنیم !

به عبارتی مجذوب روزمرگی های زندگی نشیم .

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۱:۲۳
ذهن خالی

ذهن ما انباشته از توهمات و تصورات است .

قضاوت های پی در پی بجای زیستن در آن !

آنی که پر از شواهدست .

شاهد بودن چیزیست که به غایت کمکم میکند!


شاهد زندگی که در درون و بیرونم وجود دارد ...

۰ نظر ۱۱ تیر ۹۸ ، ۰۹:۴۲
ذهن خالی


برای لذت بردن از فعالیت های روزانه کافیه که در لحظه باشیم .

بدون هیچ ذهنیتی از گذشته و باید و نبایدهایی که نبودن در لحظه و غوطه وری در گذشته و انتظارات برخاسته از اونها در ذهن ما ایجاد کرده .

انگار اولین باره داری انجامش می دی .

این موضوع شامل تمام فعالیت ها و روابط و غیره میشه .


بجای اینکه بگی هوا برای پیاده روی خوب نیست فراموش کن که همیشه در هوای خنک و نیمه آفتابی پیاده روی میکردی .

خب الان بارون میاد . تو هم میخوای پیاده روی کنی . اگر سرد نیست و خطری هم نداره پس برو !


یک نارنگی خوشگل و تپل روی میزه . برمیداری و پوست میگیری و میذاری توی دهانت . اوه ...قیافه ات یه جوری میشه . ترشه !

میندازیش اونور ...

یکی دیگه هم هست . پوست میکنی و میذاری توی دهانت .قیافه ات جور خاصی نمیشه . مثل همیشه است . یعنی اندازه ی انتظارت شیرین نیست .

از هیچکدوم لذت نبردی . چرا ؟!

چون هیچکدوم خوب یا به اندازه ی کافی خوب نبودن . چون هیچکدوم انتظار تو را براورده نمیکردن !


حالا فرض کن تا حالا نارنگی نخوردی . هیچ ذهنیتی نداری .

پوست میکنی . میخوری . ترش ه ... سرتکون میدی .

بعدی ... شیرین تر از قبلیه . سر تکون میدی .

نارنگی میوه ی جالبی ه . پیش  خودت میگی ...


+برای لذت بردن از فعالیت ها ذهن خودت را خالی کن ...انگار بار اوله !


 

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۵:۵۹
ذهن خالی

سکوت

خلوت با خود

شنیدن صدای لحظه


و ذهن آرام ...

۱ نظر ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۰:۴۹
ذهن خالی

اکنون

و اینجا

خنکای لحظه

شمعی در باد

بادی در سکون

۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۰
ذهن خالی