ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دلت میخواد خودت رو گول بزنی . پس تمام قوای خودتو بسیج میکنی که دلیل و برهان بتراشی و مستندات جور کنی . یه جورایی برای خودت پرونده سازی میکنی چون ...

چون دلت میخواد اینجور فکر کنی !

مبهم بود ؟!

یک مثال میزنم . یک موقعیت و یک آدم را به شکلی میبینی که دلت میخواد ببینی و نه اونجور که واقعا هست !

مثل خطای بینایی یا شنوایی با این تفاوت که عمدی هستش !

آه از وقتی که شواهد نقض کننده میخورن توی صورتت و تو مجبوری بپذیری که حقه ی ذهن خودت بوده و نه حقه ی بیرون !

۱ نظر ۱۹ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۵
ذهن خالی

مطلبم را با یک سوال آغاز میکنم و در ادامه نظر خود را خواهم نوشت  .

وقتی کسی هدیه ی ارزشمندی را در قالب آگاهی ؛ راهنمایی ؛ نظریه ؛ هنر و ... به ما پیش کش میکند چرا با جستجو در زندگی شخصی اش بر آنیم تا ربطی میان ادعاها (هدیه ) و عملش بیابیم و با کوچکترین تناقض خط بطلان بر آن هدیه بکشیم ؟!

۰ نظر ۱۵ تیر ۹۸ ، ۱۰:۳۱
ذهن خالی

Think better ; Live Better


زندگی علاوه بر زیبایی ها و شیرینی ها و لذاتش پر از تلخی و رنج هست . چیزهایی که وقتی یادمون میاد معده درد و سر درد هم چاشنی اونهاست !

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۰۰
ذهن خالی

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در میاید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادرک؛ فضا؛ رنگ؛ صدا؛ پنجره؛ گل؛ نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار؛ از پشه؛ از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم


سهراب سپهری


+در پی چگونگی بودن ها نباشیم و بجای او در شگفتی_ بودن ها یعنی بودن صرف اونها غرق بشیم و نه در روزمرگی ها چونان که لحظه و هستی خودمان را فراموش کنیم !

به عبارتی مجذوب روزمرگی های زندگی نشیم .

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۱:۲۳
ذهن خالی

 همچون آونگ در حد فاصل بودن و نبودن در نوسانم .

آیا توفیری میان این دو است ؟!

آیا این میانه چیزی هست که ارزش این نوسان را داشته باشد ؟

این همه تلاش از چه روی است وقتی میدانم که نقطه ی پایانم همان آغازین لحظه خواهد بود ؟!

و رنج را آیا پایانی هست ؟ بی شک نخواهد بود چرا که رنج و بودن را  گره ای کور همنشین است  ...

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۰:۰۴
ذهن خالی


دانش محدود است . آنچه نامحدود است حماقت است !

پاسخ آرتور شوپنهاور به سوالی که در جوابش گفته بود نمی دانم و پرسشگر متعجب شده بود .

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۹:۵۸
ذهن خالی

وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد،

چرا باید همان قدیمی ها را تکرار کرد.

برتراند راسل

+باید کاری کرد.

هرچند اشتباه

هر چند بدون موفقیت .

حداقل اینگونه میفهمیم که راهی که رفته ایم را دیگر نباید برویم .

این به معنای انجام حرکت احمقانه نیست . به هر حال بهتر است با محاسبه پیش برویم ...

۰ نظر ۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۶:۵۵
ذهن خالی

ذهن ما انباشته از توهمات و تصورات است .

قضاوت های پی در پی بجای زیستن در آن !

آنی که پر از شواهدست .

شاهد بودن چیزیست که به غایت کمکم میکند!


شاهد زندگی که در درون و بیرونم وجود دارد ...

۰ نظر ۱۱ تیر ۹۸ ، ۰۹:۴۲
ذهن خالی

زمان یک توهم است . مانند تمام ذهنیت هامان که واقعیت شان میپنداریم !


به نداشته هایم می اندیشم . می اندیشم پس دارم شان .

شاید این تنها مصداق قانون جذب باشد !

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۱۵
ذهن خالی

با برخوردی مودبانه و دوستانه میشود مردم را حرف شنو و  مطیع کرد . پس رفتار مودبانه با طبیعت انسان همان میکند که گرما با موم !


آرتور شوپنهاور 

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۹:۰۰
ذهن خالی