پست 0128
1))
وزیدن گرفت نسیمی شرجی
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست خود
نمی گنجم
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت
..
دوست ترم بدار
دوست تر
.
چشم در راهم
چشم در راه
2 ))
آهسته و پیوسته
میبوسمت
چونان که لبانم به سجده اند
درگاه عشق را
و تو
در سکوت خویش
سر میکشی جام این معجزه را
...
برای مستی یک عمر کافیست
خاطره ی حظ چشمانت را
وقتی بی دفاع
درمیان بوسه هایم
لذت را صعود میکردی
..
و من هنوز مست آن لحظه ام
سقوط لبانت
بر دامنه ی تب دار گونه ام
تا ...
لب های لرزان و هراسانم
.
دست ها در پی کبوتران ترسان
کبوتران در جستجوی قفس
چه شیرین دلهره ای
در جان عاشقمان افکنده بود
.
.
.
همان یک روز ویرانم کرد
در خرابات چشمانت
+قدیم های پر از توهم و رویا