عدم اتصال
شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۵۳ ق.ظ
نشسته ام
سوار بر زورق زمان
باد می آید
بادبان ها باز
پارو ها در دست
می روم
به شوق
ناگهان بیگانه ای میشوم
که نه می دانم کی هستم
نه این چیست که بر آن می روم
و نه می دانم که به کجا می روم !
نام ها را میشناسم
اشیا را میشناسم
ولی دیگر هیچ رابطه ای با تن خود
با پیرامون خود
و با زمان ندارم
همه چیز گسسته است
من گنگی خواب زده ام
و شاید یک ربات
۰۰/۱۰/۱۸