ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنج» ثبت شده است

خود را به جریان بیداری از خواب زمستانی دیگری سپرده ام .

از این شاخه ی شدن به شاخه ای دیگر .

و در این پرش 

و در این فاصله ی کوتاه

رنج نافهمی پاره پاره ام میکند هر بار 

گویی که گرگی نه تیز دندان به جان ام افتاده است .

زنی را میمانم که از زهدان خویش ، خویشتن را می زاید ناباورانه !

اما این قصه ی تکراری هرگز کهنه نمیشود . دل ام را نمیزند و خسته ام نمیکند .

به وقت آمدن اش دیوانه وار خود را به در و دیوار قفس تن میزنم از سر شوق .

آیا دگرباره ققنوسی از میان آتش بر خواهد خواست ؟!

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۲۱
ذهن خالی

بزرگترین آزادی هر آدم و تنها اختیارش اینه که هر وقت دلش خواست میتونه به زندگیش پایان بده .

این آزادی و اختیار باعث میشه خیلی ها تا مرگ طبیعی یا حتی غیرطبیعی به دست غیر ؛ دوام بیارن !

چه روزهایی که با فکر به خودکشی و روش های اون سرگرم شدیم و زندگی مون کش اومده و پاره نشده !


اگر خیلی بهت سخت میگذره یک راهی براش پیدا کن هر چی غیر از خرید اسلحه چون خیلی گرونه 😂

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۷
ذهن خالی

Think better ; Live Better


زندگی علاوه بر زیبایی ها و شیرینی ها و لذاتش پر از تلخی و رنج هست . چیزهایی که وقتی یادمون میاد معده درد و سر درد هم چاشنی اونهاست !

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۰۰
ذهن خالی

 همچون آونگ در حد فاصل بودن و نبودن در نوسانم .

آیا توفیری میان این دو است ؟!

آیا این میانه چیزی هست که ارزش این نوسان را داشته باشد ؟

این همه تلاش از چه روی است وقتی میدانم که نقطه ی پایانم همان آغازین لحظه خواهد بود ؟!

و رنج را آیا پایانی هست ؟ بی شک نخواهد بود چرا که رنج و بودن را  گره ای کور همنشین است  ...

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۰:۰۴
ذهن خالی

بی نوای موسیقی

رنج به غایت

مرگ مکرر

۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۳
ذهن خالی