ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

 

سکوت ، 

و خودت را میشنوی

برکه ای میشوی

بر پوست خنک ات

می درخشد ماه

و سنجاقکی

آب مینوشد بی ترس

سکوت 

جهان را تسلیم تو میکند

بی جنگ

بی خونریزی

بی رنج

 

ذهن خالی 

 

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۳۶
ذهن خالی

 

 

میخواهی نباشی

نه از آن روی که نباشی

میخواهی باشی

و بودن ات را ببینند 

بشنوند ضربان دل ات را

میخواهی بروی

نه از آن روی که بروی

میخواهی آمدن ات را 

دوباره تجربه کنند

و بودن ات را فریاد بزنند

اما مردم چنین نیستند

همین که بروی

دیگر نیستی

مثل قطره اشکی

از چشمان شان می افتی

و فراموش میشوی .

پس بمان

با من بمان

با خودت 

بودن را به بودن ات 

گره بزن باز

 

ذهن خالی

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۵۹
ذهن خالی

▪️چشمان الزا

▪️شعراز لویی آراگون

 

چشمان تو آنچنان ژرفند که به گاه خم شدن برای نوشیدن از آنها

تمامی خورشیدها را دیدم که خود را در آنها می نگرند

همه نا امیدان، برای مردن، خود را به درون آنها پرتاب کرده اند

چشمهای تو آنقدر ژرفند که همه رویاهایم را در آنها گم می کنم

 

 

بادها به عبث در کمین اندوه های لاجوردی اند

اما چشمان تو از آنها روشن ترند، آنگاه که اشکی در آن می درخشد

چشمانت آسمانِ پس از باران را به رشک وا می دارد

هیچ شیشه ای آبی تر از زمانی  نیست که شکسته می شود

 

 

چشمهای تو در تیره بختی، دریچه ای مضاعف می گشاید

که از آنجا معجزه پادشاهان تکرار می شود

با هر تپش قلب، این سه نفر به گردش در می آیند

ردای مریم در طویله آویخته است

 

 

کودکی که مسحور تصاویر زیباست

کمتر شگفت زده می شود

زمانی که تو چشمهای پر عظمت خویش را می گشایی، نمی دانم راست یا دروغ

گویی رگبار باران، گلهای وحشی را می گشاید

 

 

در شبی زیبا جهان با انفجاری در هم شکست

بر بالای صخره هایی مرجانی که کشتیْ غرق شدگان آتش می افروزند

من بر فراز دریا می دیدم که می درخشند

چشمان الزا، چشمان الزا، چشمان الزا...

 

لینک  دانلود

 

https://t.me/c/1107517744/23708

 

 

 

🎼#موزیک 

▪️چشمان الزا

▪️Les Yeux d'Elsa 

▪️Louis Aragoon

▪️Jean Ferrat

 

◼️@MAH_7ART

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۲۴
ذهن خالی

 

خوب که به اوضاع خاصه این نقطه ی جغرافیایی از زمین سراسر زخمی نگاه میکنی هیچ امیدی به بهبود اوضاع نیست !

ایراد از کجاست ؟ 

از مدیریت و سیاست ؟

از ما مردم 

یا از نگرش و رویکرد ما به روند زندگی ؟!

 

همیشه گفته ام و همچنان بر گفته ی خود مصر هستم " امید داشتن ناامیدی میاورد " پس هر دو دام خطرناک ذهن هستند !

 

هر گاه از امید و ناامیدی رها شویم به واقعیت زندگی می رسیم .

به پذیرش می رسیم و آنگاه به تغییر می اندیشیم .

آیا تغییر ممکن است ؟

یا ناممکن ؟!

تغییر ممکن منتظر همت ماست و تغییر ناممکن منتظر یکی شدن با پدیده و یافتن راه جدید ...

 

هنوز خورشید می تابد

زمین میچرخد

و اکسیژن برای تنفس به ریه هامان می رسد .

طبیعت مسیر خودش را می رود بی آنکه به توهمات مالیخولیایی بشر وقعی بگذارد .

 

 

بیایید از امید و ناامیدی به نا+امیدی و دنیای فراتر از خوب و بد قدم بگذاریم .

دستانت را به من بده تا با هم راه را پیدا کنیم ...

 

 

 

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۱۴
ذهن خالی

نه ماه بر آن است که بر هر جا سایه بیافکند.

و نه برکه قصد دارد که ماه را در خود جای دهد.

چه آرام است آب برکه .

هیروساوا -ذن و فرهنگ ژاپن

 

 

+من بی جان .  جان آزاد و رها فعالیت میکند بی آنکه "من" را حس کند .

ن+دانستگی ؛ نا+هشیاری  ؛ شهود ذن   

۱ نظر ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۴۴
ذهن خالی

 

 

امروز داشتم فکر میکردم شاید دیگه نتونم ...

 

جلوی آینه بایستم و تارهای موهای سیاه ام رو ببینم .

 

پس خوب به اونها نگاه کردم ...

 

اومدم توی پذیرایی و به خودم گفتم شاید دیگه نتونم زانو هام را بالا بیارم .

پس شروع کردم به ورزش زانو ...

 

چای دم کردم . عطرش رو به درون کشیدم .

شاید دیگه نتونم چای دم کنم 

یا حتی عطر خوب بهارنارنج رو به درونم فرو بدم .

یا حتی اصلا شاید نتونم چای بنوشم ...

 

 

 

+به کارهایی که قبلا . مثلا 10 سال پیش یا بیشتر میتونستم انجام بدم و حالا نمیتونم فکر کردم .

به جوانی و شادابی و سلامت و بی خیالی

به خیلی چیزها ...

 

++بنویسم شاید دیگه نتونم ببینم یا تایپ کنم ...

 

 

- خبر خودکشی سریالی رزیدنت ها بدجور من رو ریخت به هم . 

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۱۱
ذهن خالی

خویشتن پذیری یعنی اینکه خود و تجربیات خودتان را، بدون احساس گناه یا اضطراب از اینکه خوب هستند یا بد؛ خیر هستند یا شر و یا مورد تایید شما هستند یا نیستند؛ بپذیرید! کسانی که با برچسب و قضاوت خود و دیگران، به خویشتن و تجربیاتشان نگاه می‌کنند؛ نمی‌توانند خود را بپذیرند!

در خودپذیری، شما فقط شاهد و آگاه از حقیقتی هستید که در شما جاری‌ست؛ جدا از اینکه خوب است یا بد؛ تلخ است یا شیرین! پسندیده است یا ناپسند! البته پذیرش خودتان، به معنی این نیست؛ در جهت بهبود و رشد خودتان، هیچ کاری نکنید؛ بلکه تا خودتان را همانگونه که هستید نپذیرید؛ چگونه می‌خواهید خودتان را تغییر دهید؟

پذیرش خودتان، به شما این امکان را می‌دهد که از درون و ریشه اعمال خود آگاهی داشته باشید و درک کنید‌؛ پس بیشتر امکان رشد شما محقق می‌شود.

عزت نفس به این ارتباط ندارد که شما چقدر زیبا هستید یا چه کاره هستید! بلکه به این ارتباط دارد که چقدر می‌توانید خودتان را همانطور که هستید ببینید و بپذیرید. مثلا شما با نگاه به چین و چروکهای چهره‌اتان، قضاوت می‌کنید؛ به خود برچسب می‌زنید و رنج می‌کشید! نمی‌گویم حتما باید چین و چروکهایتان را دوست بدارید؛ بلکه خودتان را با همین‌ واقعیت‌ها بپذیرید تا بتوانید خود را دوست بدارید! اگر علیه واقعیت جنگ کنید؛ بر شما مسلط می‌شود!

نیرومندی در این است که واقعیت را بدون مبارزه بپذیرید؛ آن وقت، دیگر چه چیزی از واقعیتی که خلع سلاح شده است؛ می‌تواند به شما آسیب بزند؟!

اگر به فردی که می‌ترسد بگوییم نترس! خونسرد باش! یا مثبت فکر کن! نتیجه نمی‌دهد! کافی است نفس عمیق بکشد و احساس خود را مشاهده کند و بپذیرد؛ اما در خدمت آن قرار نگیرد!

پس بهتر است تصور کند اگر با ترس خود جنگ کند؛ چه نتایجی برای او خواهد داشت؟! پذیرش و هوشیاری، به شما احساس قدرت می‌دهد که بتوانید بر بالای افکار و احساسات خود قرار بگیرید تا رنج و خشم یا ترس و حسادت شما محو شود.

نویسنده: ادمین پیج

#پذیرش #خود_پذیری #عزت_نفس #احساس_ارزشمندی #ترس #خشم #اجتناب #انکار #فرار #ترس #خشم #مشاوره #روانشناسی

با ما به #روانشناسی_عزت‌نفس 🕊 بپیوندید ↙


Telegram: 🆔 @realitymind
Insta: instagram.com/reality.mind

۲ نظر ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۵۱
ذهن خالی

 

نرود میخ آهنین در سنگ !

 

نصیحت کردن بزرگترین اشتباه ما ملت گل و بلبل ه .

اصلا این نصیحت کردن از کجا شروع شد ؟ من که نمی دونم . ولی وقتی به خودم و اطرافیان و جامعه دقت میکنم . وقتی اشعار و ادبیات مون را بخاطر میارم یک مطلب واقعا مشهوده .

ما ملت خودشیفته ای هستیم که روی دیگران زوم کردیم و براحتی حریم خصوصی دیگران را زیر پا میذاریم .

از همون طفل معصومی که پا به دنیا نذاشته و هنوز در زهدان مادر غرق خوشی هست دخالت در زندگی را شروع میکنیم .

کلا در شرایط فعلی زمین من مخالف زاد و ولد هستم . پس بماند که کلا ما از ظالم ترین نوع بشر بودیم و هستیم . ولی این که برای فرزندان مون حق و حقوق درست و درمونی قائل نیستیم و به هزار بهانه در مسائل کاملا خصوصی و فردی اونها دخالت میکنیم ؛؛بحث دیگریه که من الان بشدت روی اون حساس شدم !

نصیحت نکنیم . نه به فرزندانمون و نه به دیگران .

هیچکدوم ما ساعت شماته دار نیستیم تا بخوایم دیگران را از خواب ناز بیدار کنیم . این رو خوب در گوش خودمون فرو کنیم که نصیحت یعنی فضولی !

و بجای این دخالت ها و ورود به حریم دیگران بچسبیم به :

-وظایف مون بعنوان والدین قرن 21

-مسئولیت اجتماعی مون

-وظایف مون در قبال رشد فردی 

 

 

اگر خیلی دوست داریم که دیگران را به راه درست هدایت کنیم ( کی می دونه واقعا چه راهی درسته و چه راهی غلط ؟ ) یا بهتر بگم اگر خیلی دوست داریم که اخلاق گرایی و اگاهی و رشد فردی در جامعه ترویج بشه یک راه بهتر هست .

الگوی عملی خوبی باشیم .

یک انسان موفق اخلاق گرای شاد !!

 

 

چنین فردی بصورت برق آسا به الگو تبدیل میشه .

رسالت ما هم تکمیل :)))

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۹
ذهن خالی

 

 

چند روزه که درگیر مرور خاطرات خوش هستم . با خودم فکر میکنم که چه ایرادی داره گاهی این کار را بکنم ؟ حواسم هست که درگیر خیالبافی نشم ولی واقعا بعدش حس خوبی پیدا میکنم .

این روزهای کرونایی که اسیر ندانم کاری ها و بی تفاوتی ها هستیم و از در و دیوار داره ویروس میباره مجبوریم به فضای مجازی ذهن مون پناه ببریم تا یادمون نره که روزی روزگاری روی زمین می شد راحت و بی دغدغه سفر رفت ، موزه رفت ، کافه رفت ، مهمونی و دید و بازدید و پیک نیک های اخر هفته رفت .

کتابخونه و کتابفروشی رفت ؛ بی ماسک و بی دستکش و نترسید و نلرزید از اینکه مبادا ...

دلم میخواد برم قنادی سر وصال شیرازی و یه ناپلئونی بخورم با قهوه .

دلم میخواد برم کافه نادری ...

دلم میخواد برم سفر ؛سیستان و بلوچستان ، یزد ، گیلان و شوشتر ...

دلم میخواد در سفرهام از لبخندهای مسافران و توریست های خارجی و کودکان عکس بگیرم .

دلم میخواد برم کلوچه نوشین توی لاهیجان و کوکی داغ بخورم .

دلم میخواد یک بار دیگه برم زیر زمین قلعه ی سلاسل شوشتر .

دلم میخواد یک بار دیگه راحت سوار اتوبوس بشم و برم شیراز .

 

اما حالا باید بشینم روی مبل و چشمام رو ببندم و خاطرات را مرور کنم و به یاد باقلواهای خوشمزه قزوین یه چای سبز هم بخورم .

باز خوبه عکس ها رو دارم .

باز خوبه شکمو بودم و طعم ها رو یادم مونده .

 

 

 

یادمه چند سال پیش ژاپن طرحی ارائه کرد که افراد با گذاشتن عینک های مخصوص و دیدن فیلم احساس میکردن در محل حضور دارن .

مثل شهرفرنگ بچگی هامون یا دوربین هایی که اون زمون ها از مکه سوغاتی می اوردن .

 

 

 

تا میتونید خاطره بسازید . روزی به کارتون میاد ...

 

 

+سفر در اروپا داره شروع میشه .

+هند برگریزان انسان های بیگناهه .

زمین : بیگناه ؟!کدوم بیگناه ؟! داری از چی حرف می زنی .

شما ادما دارین چوب ندانم کاری خودتون رو میخورین .

 

 

 

 

۲ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۰۱
ذهن خالی

 

در لحظه که باید باشیم نیستیم .

لحظه بعد روی اون لحظه که نبودیم زوم میکنیم و ای کاش ای کاش سر میدیم .

این یک دور تسلسل در زندگی اغلب ماست .

هر لحظه در حسرت لحظه قبل هستیم .

 

نه میشه گذشته رو از اول نوشت و نه آینده رو کنترل کرد .

تنها راه حضور حداکثری و حتی المقدور کامل در لحظه است . لحظه ها به تنهایی کامل و بی نقص هستند اما اگر خیلی درگیر زمان هستید لحظه ها رو المان های زمان فرض کنید . المان هایی که خود به تنهایی زمان هستند .

مثل قطره و دریا ...

+

Carpe diem

۳ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۴۷
ذهن خالی