ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پست 0137

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۴۳ ب.ظ

 

علاقه ی عجیبی به شکستن اش داریم . 

وجودش آزارمان می دهد .

شاید چیزی را یاد آورمان میشود .

نیستی را !

سکوت برای ما یادآور نیستی است . نیستی که میخواهیم با کلمات جان اش ببخشیم ...

و این اشتباه از آنجا نشات میگیرد که ما توهم مرکزیت هستی را داریم . خود را اشرف مخلوقات می دانیم و به خورد ذهن خودشیفته ی ما داده اند که ما یکدانه ی کائنات هستیم و بهانه ی خلقت ...

 

سکوت را میشکنیم تو توان شنیدن صدایی غیر از صدای خودمان را نداریم . نه از آن جهت که گوش هامان فرکانس های بالا و یا پایین را نمی توانند بشنوند . دلیل آن کور بودن گوش هامان ...دلیل ان کر بودن دل هامان ...دلیل آن انزجار از وجودمان است .

 

شاید میپرسید چطور میشود هم خودشیفته باشیم و هم منزجر ؟

 

پاسخ من این است :

خودشیفتگی ما راه فراری است از این انزجار .

او شکستن سکوت نیز !

۹۹/۰۱/۱۷

نظرات  (۱)

در مورد مطلب که کمابیش حق با شماست

اما لذت بخشترین، سکوت و ارامش است، کاش جای ساکت و بی درگیری پیدا میکردم و به کارهای عقب افتاده میرسیدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی