ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذر عمر» ثبت شده است

 

 

امروز داشتم فکر میکردم شاید دیگه نتونم ...

 

جلوی آینه بایستم و تارهای موهای سیاه ام رو ببینم .

 

پس خوب به اونها نگاه کردم ...

 

اومدم توی پذیرایی و به خودم گفتم شاید دیگه نتونم زانو هام را بالا بیارم .

پس شروع کردم به ورزش زانو ...

 

چای دم کردم . عطرش رو به درون کشیدم .

شاید دیگه نتونم چای دم کنم 

یا حتی عطر خوب بهارنارنج رو به درونم فرو بدم .

یا حتی اصلا شاید نتونم چای بنوشم ...

 

 

 

+به کارهایی که قبلا . مثلا 10 سال پیش یا بیشتر میتونستم انجام بدم و حالا نمیتونم فکر کردم .

به جوانی و شادابی و سلامت و بی خیالی

به خیلی چیزها ...

 

++بنویسم شاید دیگه نتونم ببینم یا تایپ کنم ...

 

 

- خبر خودکشی سریالی رزیدنت ها بدجور من رو ریخت به هم . 

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۱۱
ذهن خالی