پست 082
کم کم داره 10 سال میشه این وبلاگ نویسی من .
اول با داستان کوتاه شروع کردم.
بعد واگویه
کم کم شعر نوشتم و شدم یک پا سپید نویس با روزانه 500 مخاطب جدی و از همه ی سنین . از 15 سال داشتم تا 75 سال ... از کم سواد تا اساتید دانشگاه . همه اش عشق بود . حتی اونایی که ایراد میگرفتن چون اتفاقا سمج ترین مخاطب هام بودند .
بلاگفا دنیای زیبایی بود . بعضی از مخاطب هام شدند رفیقم یا من شدم رفیق و یارشون . بزرگ شدند ...دانشگاه رفتند ...ازدواج کردند ...پیر شدند ...
اما هنوز اینجا هستند . در قلبم .
بله دیگه بسته به حال و روزم با مضمون های مختلف مینوشتم و یک تخلص هم انتخاب کردم . چیزی که دقیقا من را بگه و اونم شد برند من .منم شدم اون و اسمم رفت به خاطره ها !
این وسط ها مقاله و نقد و متون مختلف هم مینوشتم که کلی بحث توی وبلاگام راه میانداخت طوری که مجبور شدم فوروم اختصاصی بزنم .
دکلمه هام کلی شنونده داشت . هنوزم بگردین هست ..
بالا و پایین زیاد داشتم . افراد مختلف نقدم میکردن حتی لیچار تقدیمم میکردن . بعضی ها خیلی چیزها یادم دادن . تشویق و ترغیبم میکردن و البته پیشنهاد چاپ کتاب هم از طرف اساتید داشتم ...
و یک روز کل 2000 صفحه را هک کردن ...
اولش ناراحت شدم اما بعد دیدم اصلا برام مهم نیست .
چندین وبلاگ دارم که با اینکه نمینویسم هنوزم مخاطب داره .
اینجا که اومدم دلیلش این بود که دیگه اون تخلص را نمیخوام . کلا تا وابستگی پیدا کنم با لگد میزنم زیر همه چی . آدرس وبلاگایی که حذف کردم نوش جان فرصت طلب ها . کی اهمیت میده ؟!
گوگل هم که شده کارآگاه گجت و سه سوته پیدامون میکنن !
این آخریا هم گاهی مخاطب ها با جستجو پیدام میکردن اما اینبار بعد از خلاص شدن از اون تخلص سیریش که شده بود زندگی من رفتم وبلاگ آخر و آدرس گذاشتم که اینجا مینویسم ...
موضوع همیشه خودمم نه دیگران .
.It's about me not anybody else
میخوام اینو بگم که هیچی توی این دنیای مادی ارزش حرص خوردن نداره . امروز سر یک موضوع داشتم غزل خداحافظی را میخوندم که به خودم اومدم .
و اینکه مشکل اون بیرون نیست . نه آدما و نه شرایط . مشکل درون خودماست .
Believe me
+سیزارتا بودا میشود ...
خب منم معروف بودم حالا اومدم و بصورت ناشناس و در لباس درویشی مطلب مینویسم :|
میخندین ؟!
خوبه ...منم گفتم تا لبخند بیاد روی لب هاتون .
چ داستان باحالی...
یکم سختت نیس از کاخ ب کوخ رسیدن...؟