ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پست 082

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ب.ظ

کم کم داره 10 سال میشه این وبلاگ نویسی من . 

 

اول با داستان کوتاه شروع کردم.

بعد واگویه

کم کم شعر نوشتم و شدم یک پا سپید نویس با روزانه 500 مخاطب جدی و از همه ی سنین . از 15 سال داشتم تا 75 سال ... از کم سواد تا اساتید دانشگاه . همه اش عشق بود . حتی اونایی که ایراد میگرفتن چون اتفاقا سمج ترین مخاطب هام بودند .

بلاگفا دنیای زیبایی بود . بعضی از مخاطب هام شدند رفیقم یا من شدم رفیق و یارشون . بزرگ شدند ...دانشگاه رفتند ...ازدواج کردند ...پیر شدند ...

اما هنوز اینجا هستند . در قلبم .

بله دیگه بسته به حال و روزم با مضمون های مختلف مینوشتم و یک تخلص هم انتخاب کردم . چیزی که دقیقا من را بگه و اونم شد برند من .منم شدم اون و اسمم رفت به خاطره ها !

این وسط ها مقاله و نقد و متون مختلف هم مینوشتم که کلی بحث توی وبلاگام راه میانداخت طوری که مجبور شدم فوروم اختصاصی بزنم .

دکلمه هام کلی شنونده داشت . هنوزم بگردین هست ..

 

بالا و پایین زیاد داشتم . افراد مختلف نقدم میکردن حتی لیچار تقدیمم میکردن . بعضی ها خیلی چیزها یادم دادن . تشویق و ترغیبم میکردن و البته  پیشنهاد چاپ کتاب هم از طرف اساتید داشتم ...

و یک روز کل 2000 صفحه را هک کردن ...

اولش ناراحت شدم اما بعد دیدم اصلا برام مهم نیست .

چندین وبلاگ دارم که با اینکه نمینویسم هنوزم مخاطب داره .

اینجا که اومدم دلیلش این بود که دیگه اون تخلص را نمیخوام . کلا تا وابستگی پیدا کنم با لگد میزنم زیر همه چی . آدرس وبلاگایی که حذف کردم نوش جان فرصت طلب ها . کی اهمیت میده ؟!

گوگل هم که شده کارآگاه گجت و سه سوته پیدامون میکنن !

این آخریا هم گاهی مخاطب ها با جستجو پیدام میکردن اما اینبار بعد از خلاص شدن از اون تخلص سیریش که شده بود زندگی من رفتم وبلاگ آخر و آدرس گذاشتم که اینجا مینویسم ...

موضوع همیشه خودمم نه دیگران .

.It's about me not anybody else

 

میخوام اینو بگم که هیچی توی این دنیای مادی ارزش حرص خوردن نداره . امروز سر یک موضوع داشتم غزل خداحافظی را میخوندم که به خودم اومدم .

و اینکه مشکل اون بیرون نیست . نه آدما و نه شرایط . مشکل درون خودماست .

Believe me

 

+سیزارتا بودا میشود ...

خب منم معروف بودم حالا اومدم و بصورت ناشناس و در لباس درویشی مطلب مینویسم :|

 

میخندین ؟!

 

خوبه ...منم گفتم تا لبخند بیاد روی لب هاتون .

۹۸/۰۶/۱۸

نظرات  (۱)

چ داستان باحالی...

یکم سختت نیس از کاخ ب کوخ رسیدن...؟

پاسخ:
 مشکلی ندارم باهاش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی