ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پست 0152

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۵۰ ب.ظ

‍ ✍️ مهدی تدینی

🖊 «جلال آل‌احمد، ایدئولوگ بنیادگرایی»


جلال آل‌احمددر کتاب «غربزدگی» هزار استعاره آورده تا اثبات کند آدم غرب‌زده بیمار است، وبازده و طاعون‌زده است. اما واقعیت این است که آل‌احمد خود به پارانویا یا روان‌رنجوری حاد دیگری مبتلاست که بی‌درنگ به دارودرمانی و برق‌درمانی نیاز دارد. از من خرده نگیرید که چرا چنین گستاخ و قدرنشناسِ بزرگانمان شده‌ام، بلکه از فرهنگی خرده بگیرید که مهمل‌گویی و یاوه‌سرایی را هر چه غلیظ‌تر باشد روشنفکری می‌پندارد! از فرهنگی خرده بگیرید که عظمتی پوشالی به اشخاص می‌بخشد و سپس مقهور عظمت خودساخته‌اش حنجرۀ انتقاد به آن اشخاص را گِل می‌گیرد!
@sokhanranihaa
اول با مثالی شیوۀ استدلال آل‌احمد را نشان دهم: او در مورد همه‌چیز ابتدا می‌گوید تخصص من نیست و بعد قاطعانه‌ترین حکم‌ها را در آن باره می‌دهد. مثل اینکه من بگویم من نمی‌دانم سرطان کبد چگونه پدید می‌آید، اما چند سطر به یقین بگویم: «دلیل سرطان کبد خوردن خیار نشسته است!» استدلالم چیست؟ استدلالم همین است که ادعایی را با یقین اساطیری بیان می‌کنم.

از ادعاهای اصلی آل‌احمد در این کتاب این است که غربی‌ها در جنگ‌های صلیبی با اقتباس از فنون و معارف اسلامی پس از «پنج شش قرن» به خداوندان فن و سرمایه و معرفت تبدیل شدند و پس از هشت قرن به خداوندان صنعت و ماشین و تکنولوژی. حتماً انتظار دارید او اثبات کند چگونه این فرایند رخ داد؟ واقعاً منتظرید آل‌احمد ادعایش را اثبات کند؟ مگر قرار است روشنفکر خودپیامبرپندارِ جهان‌سومی فرض بنیادین نظریه‌هایش را اثبات کند؟ او فقط از جایگاهی جبروتی امر می‌کند چنین و چنان است.

او بر همین مبنا مطالبۀ اصلی‌اش را مطرح می‌کند. می‌گوید غرب به دلیل ترس از نیستی در برابر شرق بیدار شد و تعرض کرد، حالا ما باید از ترس نیستی بیدار شویم و تعرض کنیم (۴۵). یعنی حالا ما باید به غرب حمله کنیم. اما چگونه؟

کلیدواژۀ آل‌احمد مفهوم «ماشین» است. کلاً ماشین و هر چیز ماشینی را غربی می‌داند. بزرگ‌ترین مشکل او این است که ماشین را غربی‌ها ساخته‌اند. می‌گوید ماشین طلسمی است که غربی‌ها بر سینۀ ما آویختند تا ما را بترسانند و بدوشند! چاره را چه می‌داند؟ می‌گوید خودمان باید ماشین بسازیم! در واقع خودمان باید از نو چرخ را اختراع کنیم. به صراحت می‌گوید ماشین مانند اسب است، باید رام شود و ما تا خودمان ماشین را نسازیم راممان نمی‌شود. می‌گوید باید اقتصاد و آموزش و روشی «مستقل» ایجاد کنیم. اما وقتی می‌پرسیم چگونه؟ پاسخ می‌دهد: «دیگر از من نخواهید وارد جزئیات بشوم که من این‌کاره نیستم...» (97)

آل‌احمد یا خواب است یا خود را به خواب زده است! می‌گوید ما باید ترس را کنار بگذاریم و این طلسم را بگشاییم. اما صد سال پیش از او کسانی به این ضرورت پی بردند و برای همین دارالفنون تأسیس شد و دانشجو به غرب فرستادند، اما او اتفاقاً دشمن متعصب همان دولتمردانی است که در پی بومی‌سازی ماشین و علومند! او از هر ازفرنگ‌برگشته‌ای سخت بیزار است! از خودشان و علمشان! و تهوع‌آورترین مسئله برایش این است که ما از مستشاران غربی راه‌وچاه چیزی را بپرسیم. درست در زمانی که آل‌احمدِ همه‌چیزدان متن «غرب‌زدگی» را می‌نوشت، برادران خیامی ایران‌خودرو را پایه‌گذاری می‌کردند و چشم‌وچراغ صنایع ایران شدند، البته آل‌احمد قطعاً به این غربزده‌ها به دیدۀ تحقیر می‌نگریست، چون آن‌ها به فکر انتقال فناوری بودند.


حال از نظر آل‌احمد چه کسانی بر ایران حاکم بودند؟ خس و خاشاک، لومپن‌ها، وازده‌ها و بی‌کاره‌ها، بی‌اراده‌ها، بی‌شخصیت‌ها، بی‌ریشه‌ها، اراذل. بی‌بخارترین، ورشکسته‌ترین، بی‌کاره‌ترین، بی‌اعتبارترین افراد (و صد ناسزای دیگر به این بدگویی‌ها بیفزایید! همۀ این‌ها روشنفکری است!)

در نهایت توصیه می‌کنم «غرب‌زدگی» را بخوانید تا ادب را از بی‌ادب و اندیشیدن را از نااندیشمند فراگیرید! البته خواندن این کتاب سخت است، مانند این است که دائم باید تشت زیر دهان بیماری بگیری که مدام بالا می‌‌آورد و هر چه بالا می‌آورد تمام نمی‌شود این استفراغ‌نامه!

آل‌احمد نویسندۀ بسیار توانایی است، و به جای استدلال، به شیوۀ ادبی آسمان‌وریسمان به هم می‌بافد (مانند شارل موراسِ فرانسوی و گابریله دانونتزیویِ ایتالیایی که هر دو از نیاکان فاشیسم بودند). او شعبده‌بازی است که در میانۀ نمایش فکر می‌کند پیامبر است! عصا می‌اندازد تا اژدها شود، اما نمی‌شود؛ عصا بر نیل می‌زند تا رود بشکافد، اما آب از آب تکان نمی‌خورد، برای همین از همه خشمگین است و راهش تاختن به همه است! آل‌احمد را می‌توان ایدئولوگِ نوعی «محافظه‌کاری انقلابی» دانست، نوعی بنیادگرایی که اتفاقاً بسیار به اسلام دل بسته است، شیخ فضل‌الله و مشروعه‌اش را می‌ستاید و حتا مشروطه را غرب‌زدگی می‌داند.

📗 کتاب غربزدگی را در پیوست می‌توانید بخوانید.

🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹

 

 

دانلود غربزدگی 

نظرات  (۳)

کلا متنی از جلال نخواندم ولی تصورم بر روشن بودن این بشر بود، ولی این نقد بر اثرش جالب توجه بود.

در ضمن ممکن هست اهل چلنج و بحث و تبادل اطلاعات باشید و این موضوع طبیعتا همنشینی با شما رو طولانی و اگر حدود رعایت بشه جذاب خواهد کرد

پاسخ:

بر عکس من که اوان نوجوانیم با نوشته های جلال و فروغ گذشت ...


در مورد پیشنهادتون ؛ در واقع شیوه ی من به چالش کشیدن افکار و؛نظرات و دیدگاههای خودم هست !
اهل بحث با کسی نیستم  . بحثی هم نیست !
اما تبادل نظر و اطلاعات را بسیار مفید می دونم .

10 سال تمام وبلاگ نویس بودم و به مرور از ارتباطم  با مخاطب کاستم و محدودش کردم به موارد اینچنینی و گپ و گفت دوستانه .


اثبات از ملزومات بحث هست . هر کسی میخواد حرف خودش را به کرسی بنشونه .دیالکتیک ! 
 در علوم پایه مثل فیزیک ،ریاضی ، شیمی و زیست شناسی جایگاه اثبات کاملا قاطع هست ولی در گفتگو حول و حوش دیدگاه های افراد بخصوص در فلسفه چنین رویکردی باعث میشه طرفین هیچ چیزی نصیب شون نشه جز تورم ایگو و دست آخر یک جنگ کلامی بی نتیجه که هر کس میخواد بگه حقیقت در دستان و من است و ولاغیر !



+ من و شما چند بار گفتگوی در حد دو یا سه کامنت داشتیم . به نظر میاد شما هم در باب عدم لزوم اثبات و تحمیل نظر در حوزه ی دیدگاهها با من همدل باشید .
از حسن نظر شما سپاسگزارم .متاسفانه من معاشر خوبی نیستم .
کم حوصله هستم و شیفته ی تنهایی . یک جا بند نمیشم . سیالیت من بالاست و عنصرم هوا !
به هر حال اینجا به روال گذشته در خدمت همراهان خوبی مثل شما هستم .

برعکس شما، لغت بحث رو منفی نمیدونم و دقیقا به دیدگاه شما در چلنج یا به قول شما چالش شبیه هست.

روح تبادل اطلاعات مثبت باعث پیشرفت میشه، برای همین هم اموزش و تدریس یکی از راه های موثر یادگیری هست، البته نه اموزش به سبک ایرانی

در این شرایط سخت طبیعت انسان بی حوصله میشه و از اطرافیان خودخواه و شرخواه فراری و تنهایی رو انتخاب میکنه. اگر هم عنصر شما هوا نبود و ذهن سالمی داشتید در این شرایط اهل فرار بودید، وقتی نشه موارد ازار دهنده رو حذف کرد و در عین حال حاضر به کنار امدم هم نبود، تنها راه باقیمانده فرار هست.

با ادبیات مکانیک هم اشنایید (سیالیت)، احتمالا تحصیلات شما در این زمینه نیست؟

ممنون از حوصله شما در کم حوصلگی

 

پاسخ:
آه عمیق .

دوست گرامی لطفا نه تحریف و نه تعمیم .

موضوع کامنت شما یادداشت من بود و من هم حول و حوش همون نوشتم ...
ننوشتم بی حوصله ! کم حوصله در ارتباطاتم مگر اینکه ... و شیفته ی تنهایی ...

ذهن سیال و قوه ی تخیل خوبی دارید . بر عکس تاکید شما روی بعد ریاضی شما بعد ادبیات قوی تری دارید . بهش فکر کنید .

من با خیلی چیزها هم آشنا هستم هم ناآشنا ...


پاینده باشید 

کمی نفس عمیق بکشید!

کامنت های من به قصد اذیت یا قضاوت شما نیست، صرفا برداشت خودم رو از شرایط موجود بود، هرگز شما رو بی حوصله خطاب نکردم.

لطفا یه بار دیگه کامنت من رو بخونید، متوجه میشید

نظر لطف شماست که بعد ادبیات منو قوی میبینید، همین طور نظر شما در مورد ذهن من هم جالب بود، دلایل شما در این مورد حتما شنیدنی هست.

پاسخ:
لزومی به نفس عمیق نیست . 
I'm Ok


حتما همینطوره ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی