ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پست 0131

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ق.ظ

می توانستم شاعری باشم
ولگردِ قمارخانه های بوینس آیرس
مَحفِل نشینِ خواب و زن
وامضاء و اعتیاد.
نوحه سرایِ گذشته های مُرده
گذشته های دور
گذشته های گیج.
اما تا کی...؟
از امروز گفتن
و برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهیم
از امروز
و از اندوهِ آدمی بگوییم
و غفلتی عظیم
که آزادی را از شما ربوده است.

می توانستم شاعری باشم
بی درد،پُرافاده،خودپسند،
برده دارِ پتیارگانی
که بر ستمدیدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.

می دانم!
گلوله را با کلمه می نویسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترین گلوله ها را می سازند،
چاره چریکی چون من چیست؟

 

 

"""""
کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نیز
سرانجام
بر سر ِمعنایِ زندگی متحد خواهیم شد:
کلمه،کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از این دست می طلبند...

 

""""


Che guevara

 

 

 

+و امروز آن سرانجام است .

پاندمی اتحاد بر سر نجات زندگی !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی