ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «1400» ثبت شده است

 

 

شب عید که نزدیک میشود خانه تکانی میکنیم و رسم شده که به خانه تکانی دل هم مشغول شویم که عوایدش هم به دوست رسد و هم به نادوست ...

 

مهمتر از دل خانه تکانی عقاید و باورهای غلط و پوسیده اند که باید به زباله دان تاریخ سپرده شوند .

انگاره هایی که حتی قابل بازیافت هم نیستند !

 

نو شدن نه به آن معنا که بروی مغازه و یک جنس جدید بخری . نو شدنی که کافیست غبار و زنگار از افکار و اندیشه هامان بزداییم .

 

رنج و درد همزاد ماست و رهایی از آن ممکن نیست چرا که زندگی خود خود رنج است .

پس چه باید کرد ؟

شاید بهتر است همچون رواقیون بیاندیشیم و در لحظه زیستن را تمرین کنیم .

نگاه مان به زندگی را واقعی تر کنیم . از جایی که هستیم فاصله بگیریم و همچون شاهدی بیطرف به نظاره ی خود بنشینیم .

چه میکنیم ؟

چه میگوییم ؟

چه می اندیشیم ؟

رنج ما حاصل چیست ؟

چه چیزی را میتوانیم تغییر دهیم ؟

چه چیزی را بهتر است با آغوش باز بپذیریم و بعد با بدرقه ای مهربانانه به حال خود رهایش کنیم ؟

...

منبع رنج زندگی خود ما هستیم . تلاش برای تغییر انچه نمیتوانیم . تلاش برای کنترل چیزی که از ید قدرت ما خارج است . 

گاهی باید دست از قهرمان بازی برداریم و تسلیم شویم چرا که شاید پتانسیل ما بالا باشد ولی توان مان محدود است ...

 

+خسته ام . از خودم . از تلاش های بی ثمر . از اصرارهای نابجا و بی معنی .

از اینکه میخواهم همه چیز درست و مرتب باشد .

مرگ

بیماری

تصادف

اعتیاد 

بلایای طبیعی

ظلم و قتل

بی اخلاقی

لذت طلبی افراطی

شور زندگی کور

لاقیدی

بیشعوری

جرم

دزدی

خیانت

دروغ

و ...

اینها هم بخشی از زندگی هستند .

تعادل بین خواسته ها و تمایلاتمان با واقعیت ها یک ضرورت است .

اگر این تعادل و توازن به هم بریزد ذهن و روان ما هم به هم میریزد .

 

 

++سالی بهتر از 1399 خواهیم داشت ...

 

 

۸ نظر ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۱۵
ذهن خالی