ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دغدغه هایم» ثبت شده است

 

جان بر کفان مترو سوار
 در پی لقمه نانی
آغشته به خون خویش
صبحگاهان
شامگاهان
می دوند
بی هیچ رسیدنی
...
نه نانی
نه مانده در تن
جانی
گلو پر از تک سرفه های کویر
سینه ، قفس _تنگ_نفس
تکیده
بی رمق
دست ها خالی
سفره ها خالی
..
جای شان خالیست
چشم_ خانه شان خالیست
.
آن سو تر
دور دور علی بی غم ها
بر کف بزرگراه های شهر درد و دود
دهان بندها
بسته بر گوش هاشان
خوش و خندان میخوانند
ای نااهلان
ای کمر بستگان به قتل خوش
بمانید در خانه
بمانید در خانه

آنان که نبرده اند هیچ بویی
ز انسانیت و مردم مداری
آنان که نکرده اند هرگز مترو سواری
آنان که سیر نمیشود
 چشم و دل _حساب های بانکی جهانخواری شان

آنان که مرگ را
به تن خویش راهی نمی دانند
چه خبر دارند از حال خراب مردمان مترو سوار

 

 

ذهن خالی

۱ نظر ۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۹:۵۲
ذهن خالی