ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

ذهن خالی

! مراقبه هایم را مینویسم پس هستم

آدرس های تبلیغاتی در کامنت ها نمایش داده نخواهد شد .
با احترام


آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند

آن روزها / فروغ فرخزاد

دنبال کنندگان ۱۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

 

زندگی بدون رویا دیدن واقعا غیر قابل تحمل تر می شد .

 

در هیچ سن و شرایطی نباید رویاهامون را فراموش کنیم .

 

در عالم رویا همانقدر و همانگونه که میخواهم تو را خواهم داشت .

 

رویا نام زیباییست .

 

خاطره ها در رویا به شکل جدیدی زندگی را جلوه گر میشوند . انگار که اتفاق جدید خوشایندی افتاده باشد حال مان برای مدتی خوب میشود .

 

رویای پرواز در کالبد یک عقاب ...

 

 

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۳:۴۴
ذهن خالی

 

وقتی از آینده کاملا بیخبریم شاید بهتره خوشبینانه به خودمون بگیم که احتمال خوب یا ضعیف پیش رفتن کارها 50 / 50 هستش !

 

 

وقتی نمی دونیم کجا میخوایم بریم هر راهی که بریم فرقی نمیکنه ! 

 

 

۰ نظر ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۰:۳۷
ذهن خالی

 

اینکه کارش درست بوده یا غلط بستگی به این داره که از چه زاویه ای نگاه کنیم و درست و غلط مون چه طعم و بویی داشته باشه .

هر کسی آزاده راه پیشرفتش را خودش انتخاب کنه و مادامی که به کسی یا چیزی صدمه نزده این آزادی از حقوق انسانی هست . البته فارغ از جنبه ی قانونی که هر سرزمینی قوانین اجتماعی و حقوقی و قضایی خودش را داره .

لما وقتی سلبریتی شدی دیگه مال خودت نیستی . مال فن هات هستی . حتی زندگی خصوصیت هم شیشه ای میشه و این اجتناب ناپذیره و از ویژگی های این مسیره !

این وسط باید حواست خیلی جمع باشه بخصوص اگر در کشوری زندگی کنی که سرک کشیدن به زندگی دیگران کلا شده عادت و فرهنگ !

و نقد هنری هم اغلب بوی هر چی میده جز نقد هنری و تکنیکال !

تازه اگر خالصانه و مخلصانه و متبحرانه و ..و .. هم باشه سلبریتی ها تاب نقد ندارند . 

همه ی اینهایی که نوشتم بعلاوه اونایی که ننوشتم یک طرف باشه ؛ نکته اینه که پسر کاری کرد بس به ضرر خودش و پدرش !

 

+کارش کاملا غیر حرفه ای بود حتی اگر کلا قرار نیست این بار پسر نشانی از پدر داشته باشه .

 

++جوانی که کمتر کودکی کرده بالاخره یک جا میره سرسره بازی 

 

+++در سرزمینی که حسادت ؛ بخل ؛ فضولی و ... بیداد میکنه حرکت کردن شجاعت میخواد . حالا حساب کنید که خلاف جهت آب شنا کردن اونم بی موقع و نابخردانه چه عواقبی خواهد داشت .

 

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۰:۴۸
ذهن خالی

روباه گفت: سلام!
شازده کوچولو سربرگرداند و کسی را ندید ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم ،زیر درخت سیب...

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۱:۰۱
ذهن خالی

just because someone you know is looking for answers in their life does not mean that you need to give them to them. You might know exactly what they need to do, but they might not agree. Be careful not to come off as preachy with them-after all, would you like someone else telling you how to run your life? Just listen to their complaints and instead of telling them what you think they should do, ask them what they would like you to do. They will appreciate your compassionate approach.
 

۲ نظر ۲۴ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۶
ذهن خالی

“You only have control over three things in your life – the thoughts you think, the images you visualize, and the actions your take.                    

” Jack Canfield

 

+Maybe even less

 

 

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۷
ذهن خالی

 

احساسات اگر مهار نشوند ممکن است بدجور گریبانت را بگیرند .

احساساتی که سرکوب شوند هم ممکن است جایی که نباید و در زمانی که نشاید چونان بلایی بر سرت نازل شوند .

احساساتی که به مسیر درست هدایت شوند می توانند به زبان هنر گویای تمام حرف های نگفته ات باشند .

احساسات خلاقیت را بیدار نگه می دارد و شکوفایی آن را میتواند رقم بزند اگر همواره هشیار باشیم نسبت به حال و روزمان ؛ به جسم مان ؛ به اطراف مان و به روابطمان .

مگر نه این است که زندگی نباتی حاصل خاموش بودن چراغ احساسات است ؟ 

انسان باشیم و نه نبات و یا حیوانی سخن گو .

 

+در زندگی لحظاتی فرا می رسد که دچار فوران احساس میشویم و ممکن است رفتار نامعقولی از ما سر بزند . خاموش کردن احساسات را با هدایت آنها به مسیری خلاق و آفرینشگر جایگزین کنیم .

لنرژی حتی از زمان هم با ارزش تر است .

اگر وقت طلاست پس انرژی هواست . بی هوا میتوان زیست ؟!

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۵:۴۸
ذهن خالی

زندگی هیچ معنایی نداره اما برای ادامه مجبوریم به این داستان بی سر و ته یک معنا یا حتی معناهایی کاملا تصنعی بچسبونیم وگرنه وسط راه کم میاریم .

۱ نظر ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۶:۳۳
ذهن خالی

‍ بار هستی
 میلان کوندرا 

بار هستی نام رمانی از میلان کوندرا است که در سال ۱۹۸۴ نوشته شده‌است. این کتاب که در سال ۱۹۶۸ در پراگ در دورهٔ زمانی موسوم به بهار پراگ می‌گذرد، با مفاهیم فلسفی فراوانی سر و کار دارد. ترجمه لغوی نام اصلی آن سَبُکیِ تحمل‌ناپذیر هستی است.
بار هستی ( یا سبکی تحمل ناپذیر هستی ) را شاید بتوان مشهورترین اثر میلان کوندرا دانست این کتاب در ایران هفده بار به چاپ رسیده است . بار هستی تفکر و کاوش درباره زندگی انسان و فاجعه تنهایی او در جهان است . 
کوندرا مفاهیم فلسفی را در قالب رمان به نحوی مطرح می کند که خواننده کمتر متوجه این قضیه می شود آثار او از آن دست آثاری است که به واقع هیچ قسمت از کتاب را نمی توان حذف کرد .

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۹:۴۷
ذهن خالی

نیچه می‌خواهد نشان دهد که در بیخ و بنِ حیات، تضادی بنیادی هست ...

از یک طرف آدمی خواهانِ نظم و آرامش و عقل و کرامت است. دلمان می‌خواهد همه‌چیز را زیرِ نظر بگیریم، به امورِ مالیِ خود سروسامان دهیم، آشپزخانه را تمیز و مرتب نگاه داریم، سرِ وقت به قرارمان برسیم، لیستِ کارهایی را که باید انجام دهیم یک‌به‌یک تیک بزنیم، غذاهایِ سالم و مغذی بخوریم (و حتی‌الامکان زندگی‌مان "رویایی" باشد).

از طرفِ دیگر شوق داریم که قید و بندها را پاره کنیم، دست‌افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم و بی‌خیال در پیِ هوس‌هایِ خود برویم.

اگر جانبِ هردو طرفِ این تضاد را عزیز داریم و فرو نگذاریم، می‌توانیم با کرامت زندگی کنیم.

جان آرمسترانگ / درسهای نیچه

+تانترا : زندگی را به تمامی در آغوش بگیر
++سایه ها را به رسمیت بشناسیم 

@sahaja_yoga

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۲
ذهن خالی